مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

سرگذشت یک مرد(خطرناکترین مرد اروپا)

 تصویر
مهندس اسکورزینی متولد وین اتریش  با نام کوچک اتو زمانی در اروپا به شهرت رسید که توسط بخش برون مرزی رادیو المان در سپتامبر 1943 بعنوان خطرناک ترین مرد اروپا معرفی شد. اما دنیا او را با عملیات نجات بنیتو موسولینی می شناسد که در گردان کازو در اسارت به سر میبرد و توجه داشته باشید که گران کازو بلند ترین بخش ایتالیایی رشته کوههای الپ به شمار میرود و بدین ترتیب او به دلیل مهارت شجاعت و قدرت رهبری ذاتی تبدیل به یکی از مهمترین کماندوهای تاریخ گردید . او در12 ژوئن 1908 در وین اتریش متولد شد فرزند یک مهندس اتریشی که البته اتو نیز راه پدر را دنبال کرد. او نیز در رشته مهندسی تحصیل کرد و مشغول به کار در وین گردید و اتوی بلند قد و تنومند بصورت دیوانه وار شیفته نظامی گری بود. در 1934 اتو ازدواج کرد سپس با همسرش با یک موتور سیکلت برای ماه عسل به ایتالیا مسافرت کرد و این سفر برای کسانی که او را میشناختند بسیار غیر عادی به نظر میامد. سال 1938 برای اتریش سال غم انگیزی بود.سربازان نازی اتریش را تصرف و ضمیمه خاک رایش نمودند و اصولا اتریشی ها همیشه با نگاهی تحقیر آمیز به آلمانی ها نگاه میکنند و برایشان بسیار سخت بود تصرف کشورشان بدست سربازان آلمانی اما اتو در این مرحله نیز وجود و جوهره خود را نشان داد او توانست تا جان ویلیام میکلاس را نجات دهد .میکلاس رئیس جمهور اتریش در ان زمان بود. نازی ها قصد داشتند تا اورا به قتل برسانند هرچند اسکورزینی در 1931 به شاخه نظامی حزب نازی اتریش پیوست ولی تمایلات قوی اتریشی او اجازه نمیداد تا رئیس جمهور کشورش به دست دشمن اشغال گر کشته شود. در این زمان داستان به گوش ارنست کالتنبرنر رسید او رهبر حزب نازی اتریش بود. با شروع جنگ دوم اتو به ارتش پیوست تا به ارزوی دوران جوانیش یعنی خلبانی برسد ولی سن زیاد باعث شد تا لوفت وافه (نیروی هوایی رایش ) از پذیرش او خودداری نماید. سپس او به عنوان داوطلب وارد خدمت در وافن اس اس گردید که بهمراه نیروی زمینی ارتش المان میجنگید. این واحد جز زبده ترین واحدهای ارتش المان به شمار میرفت. تنها 11 نفر بهمراه اتو توانستند امتحانات ورودی وافن اس اس را بگذرانند و وارد پادگان اموزشی لشگر وافن اس اس شوند. لشگر وافن اس اس در واقع لشگر محافظین شخصی هیتلر بودند. یک روز قبل از تهاجم ارتش نازی به فرانسه در 9 مه 1940 او به برلین اعزام شد تا بعنوان یک گروهبان دوم گواهینامه فنی خود را دریافت نماید. با اصرار فراوان به فرمانده واحد توپخانه سنگین او را متقاعد ساخت تا بعنوان یک تکنسین فنی بهمراه این نیرو به فرانسه برود. سپس او به واحد فنی لشگر دوم وافن اس اس منتقل شد و در نهایت توانست در یک جنگ واقعی شرکت نماید. در روسیه با ترکش یک کاتیوشا در پشت سر زخمی شد و بدلیل بیماری شکم ارتش او را مجبور به بازگشت به اتریش نمود. هرچند او به شدت مخالفت کرد ولی در نهایت به وین بازگشت. حالا اتو یک نشان صلیب آهنی برای این اتقاق دریافت کرده بود. بعد از بهبودی اتو را به یک زاغه مهمات نظامی فرستادند اتو بسیار دلسرد شد ولی در این دوران او شروع به مطالعه تمامی کتابهای موجود در مورد نیروی های کماندویی سیستمهای آموزشی در کشورهای مختلف را مطالعه کرد. با بسیاری از افسران اس اس ملاقات میکرد و به تبادل نظر با تمامی کسانی که علاقمند صحبت با یک افسر جز بودند می پرداخت . استدلال او خلق یک نیروی توانا بود که بتواند در پشت خطوط دشمن به اجرای انواع عملیاتهای خرابکاری بپردازد. او از تجربیات جبهه روسیه دریافته بود که ارتش نازی نیاز مبرمی به تربیت چنین واحدهایی دارد زیرا اجرای عملیاتهای روزانه عادی را تحت شعاع قرار میدهد. در اوریل 1943 از طرف سرفرماندهی وافن اس اس پیشنهادی را دریافت کرد .وافن اس اس به دنبال افسری بود که بتواند علاوه بر داشتن توانایی های فنی عملیاتهای خاصی را اجرا کند . بدون هیچگونه مخالفت اتو این پیشنهاد را پذیرفت و به درجه سروانی ارتقا یافت . حالا اتو اسکورزینی داستان ما فرمانده واحد ویژه تازه تاسیس وافن اس اس شده بود. تا سال 1943 ارتش نازی داشتن نیروی ویژه را یک الزام نمی دید انها دارای بهترین نیروی زمینی دنیا بودند و هیچ نیرویی را در مقابل خود نمی دید که یارای مبارزه یا مقاومت داشته باشد و برای انجام عملیاتهای خاص یا گرفتن اهداف کلیدی انها از نیروی های چتر باز یا واحد مخصوص براندنبورگ در اب وهر با همان سرویس اطلاعات ارتش استقاده می کردند . این واحد از بهترین سربازان المانی بودند که میتوانستند به زبانهای بومی به روانی صحبت کنند. ولی در 1943 جنگ برخلاف میل المانها پیش میرفت آنها نمیتوانستند دیگر به آسانی نیروهای دشمن را از پیش رو بردارند و حالا نیاز به نیرویی ویژه در ارتش المان حس میشد. اتو فرمانده یک واحد تازه تاسیس بود که در ابتدا واحد اس اس فریدنتال نامیده میشد سپس به واحد شکارچیان اس اس برلین تغییر نام داد و در نهایت واحد نبرد مرکزی اس اس نام گرفت . واحد کوچک اتو به 5 گردان گسترش پیدا کرد. انها باید در عمق خاک دشمن به عملیات بپردازند که این وظیفه ایی جدید در ارتش المان بود و بسیار جذاب بود. در این زمان سازمان امنیت المان که از واحدهای مختلفی مانند گشتاپو یا اس دی که همان سازمان امنیت داخلی بود یا آوسلند اس دی ( سازمان امنیت خارجی ) اداره اگاهی و جوخه های مرگ تشکیل شده بود سرپرستی این واحد را بدست گرفت و واحد اتو به سازمان اوسلند اس دی ملحق گردید. ارزیابی سازمان این بود که یک نیروی سازمان داده شده بیشتر از یک تیم جاسسوسی کوچک موثر واقع میگردد . برداشت سازمان این بود که این نیرو نیاز به فرماندهی دارد که علاوه بر قدرت رهبری و سازماندهی و فرماندهی به مرام های حزبی نیز وفادار باشد. بعد از قتل هایدریش رهبر این سازمان به دست وطن پرستان چکی ارنست کاتنبرنر رهبر سابق حزب نازی اتریش رئیس سازمان اوسلند اس دی شد. او می دانست علیرقم همه شایستگی ها اسکورزینی در 35سالگی هنوز یک ستوان است او را به فرماندهی این واحد نیروهای ویژه منصوب کرد. هدف اسکورزینی تربیت نیروهایی بود که بتوانند در پشت خط نیروهای دشمن بدون استفاده از اسلحه دشمن را بقتل برسانند. در جولای 1943 بعد از یک جلسه در ایتالیا پادشاه موسولینی را برکنار کرد. شکستهای نیروهای ایتالیایی در جبهه های مختلف از دست رفتن متصرفات در افریقای شمالی و تارضایتی مردم ایتالیا دلیل برکناری دوست نزدیک هیتلر بود. پادشاه ژنرال بادوگیلیو را به جای موسولینی منصوب کرد و اوبعد از ترک ویلای پادشاه ایتالیا به دست ژاندرمهای ایتالیایی دستگیر شد . هیتلر خشمگین عملا نمیتوانست کاری انجام دهد از طرفی ایتالیا هنوز متحد انها به شمار میرفت و دولت جدید به هیتلر اطمینان داده بود در جنگ در کنارشان خواهد ماند و از طرف دیگر او می دانست بزودی ایتالیا تسلیم متفقین میشود و دوست نزدیکش را تسلیم خواهد کرد . پس هیتلر تصمیم گرفت قبل از این اتفاق موسولینی را نجات دهد و با سرنگونی دولت کنونی مجددا موسولینی را به قدرت برساند . برای اجرای عملیات اسکورزینی بهمراه 5 نفر از دیگر فرماندهان مشهور المانی به اقامتگاه هیتلر در پروس شرقی دعوت شدند . این افراد باید به دو سال پیشوا پاسخ می دادند . ایا ایتالیا را می شناسید و در مورد این کشور چه فکر می کنید . اسکورزینی ماه عسل را در این کشور گذرانده بود و بخوبی ایتالیا را میشناخت و در پاسخ به سئوال دوم او گفت من اتریشی هستم پیشوا . از جایی که خود هیتلر نیز یک اتریشی بود میدانست احساس اتریشی ها نسبت به ایتالیایی ها چیست چراکه در پایان جنگ اول اتریش مجبور شد بخشی از خاک کشورش را به ایتالیا واگذار نماید.هیتلر در انتخاب او تردید نکرد. دستور نجات موسولینی قبل از اسارات به دست متفقین بود . برای پوشش عملیات واحد اسکورزینی به واحدهای تحت امر ژترال اشتودنت فرمانده لشگر چتر باز المان منتقل گردید . برای فریب اذهان از دو روز قبل بخشی از واحدهای تحت امر اشتودنت به ایتالیا منتقل شدند . المانها از این کار دو هدف را دنبال مبکردند نخست اسکورزینی بعنوان یکی از اجودانهای اشتودنت معرفی میشد و دیگر اگر نیاز به تصرف رم بود این واحدها میتوانستند به اسکورزینی و موسولینی بعد از ازادی کمک کنند. بعد از ملاقات با اشتودنت اسکورزینی به معاونش کارل رادل تلفن زد به کارل گفت که ماموریت مهمی در پیش است که نمیتواند از پشت تلفن برایش توضیح دهد ولی لیست بلند بالایی از مهمات بهمراه رنگ موهای مشکی و ردای کشیشی درخواست کرد و می شد چهره متعجب کارل را تجسم کرد که با خود میگفت was macht er denn da? Sheisse ! ماموریت دیگر رادل انتخاب 40 نفر از بهترین سربازان مسلط به زبان ایتالیایی با لهجه سلیس محلی بود. این افراد به یکی از مقرهای سرفرماندهی المان در ایتالیا خارج از رم اعزام شدند در خارج از شهر ساکن شوند. در هفته های بعد تمامی تلاش منابع اطلاعاتی المان و نازیها صرف یافتن مکان دقیق نگهداری موسولینی شد. اطلاعات بسیار لازم بودند تا به وسیله ان اسکورزینی بتواند تاکتیهای مورد نیاز در عملیات را برنامه ریزی کند. یکی از جالبترین داستانها که  روی داد این بود که هیتلر که بشدن خرافاتی بود اقدام به استفاده از فالبینان و پیشگویان کرد تا از راه متافیزیک بتوانند جای موسولینی را کشف کنند. در این مدت ایتالیایی ها برای چند بار جای موسولینی را تغییر دادند گویی میدانستند که هیتلر برای نجات رفیق دیرین کاری خواهد کرد. دلیل این کار کوششهای نافرجام المانی ها در سه بار قبل برای نجات او بود که هر سه بار با شکسن روبرو شد.درابتدا در جزیره پونانزا در ساحل ناپل سپس در جزیره لامادلنا در ساردینی که بعد از شناسایی توسط یکی از کماندوهای اعزامی توسط اسکورزینی که در لباس یک ملوان به جزیره رفت ، خود اسکورزینی با یک بمب افکن هاینکل برای عکس برداری به محل پرواز کرد. در این مرحله زندگی اسکورزینی به خطر افتاد . بمب افکن هاینکل به وسیله یک جنگنده متفقین سرنگون شد خلبان کشته شد و اسکورزینی توسط یک ناو ایتالیایی از دریا گرفته شد. باز ایتالیایی ها جای موسولینی را تغییر دادند . ولی اینبار مکان موسولینی توسط کاپلر وابسته نیروی پلیس نازی ها در سفارت این کشور در رم کشف شد او یک پیام رمز ساده پلیس در ایتالیا دریافت کرد که در مورد امادگی در اطراف گران ساسو بود. به منطقه رفت و در یافت از موسولینی در بالای یک کوه که فقط راه ارتباطی از طریق یک خط تله کابین دارد نگه داری میشود. اوضاع برای المانیها اصلا خوب پیش نمیرفت در سوم سپتامبر ایتالیا مورد هجوم متفقین قرار گرفت و در نهم سپتامبر تسلیم شد . شرایط بسیار دشوار بود ..هرچند ایتالیا دشمن المان نشده بود ولی دیگر متحد این کشور نیز به شمار نمی رفت . پایگاه های المانی نیز توسط متفقین به شدت بمباران شد . حالا متفقین در ناپل پیاده شده بودند و امکان ارسال تدارکات نیز با مشکلات فراوان روبرو شده بود. در این زمان اسکورزینی با یک هاینکل بر فراز گران ساسو پرواز کرد و عکسهای زیادی توسط یک دوربین دستی از منطقه برداشت . پس از بازگشت نقشه یک حمله سریع توسط اسکورزینی ؛ ژنرال اشتودنت و مورس یکی ازفرماندهان چترباز ریخته شد . 12 فروند گلایدر DFS230 با 9 کماندو بر فراز گران ساسو از هواپیما جدا میشدند . در ارتقاعی بالای 9500 پا در یک زمین مسطح در کنار هتل متعلق به اسکی بازها فرود می امدند . توجه داشته باشید هتل توسط صخره ها محاصره شده بود. کماندوها باید سریع ژاندارم های ایتالیایی را از پا دراورند تا انها فرصت شلیک به موسولینی را نیابند. در همین زمان با نفربرهای شنی اس اس مورس به ایستگاه تله کابین در پایین حمله میکرد و انجا را اشغال و پاک سازی می کرد. سپس موسولینی توسط یک هواپیمای سبک فراری داده می شد . یک نیرو با استعداد 108 نفر کماندو که شامل 25 نفر از نیروهای مخصوص اسکورزینی می شدند و همچنین ژنرال سولتی فرمانده ژاندارمری ایتالیا که توسط المانی ها ربوده شده بود عازم منطقه گران ساسو شدند . هدف از حضور این ژنرال ایتالیایی این بود که اسکورزینی اعتقاد داشت حضور او باعث گیج شدن نگهبانان ایتالیایی خواهد شد . با وجود همه مشکلات عملیات یک شاهکار تمام عیار بود . المانها تنها یک مجروح داشتند که در هنگام فرود اخرین گلایدر دچار اسیب دیدگی شدند و البته چند نگهبان ایتالیایی نیز کشته شدند. گلایدر حامل اسکورزینی دومین در ردیف خود بود بر اثر یک اشتباه هواپیمای یدکش اول که نقشه را در اختیار داشت به کنار رفت و گلایدر حامل اتو بعنوان لیدر جای گرفت در حالی که او نقشه را نداشت . اتو با کارد در کف گلایدر سوراخی ایجاد کرد و با تکیه بر عکسها گلایدررا به منطقه فرود راهنمایی کرد. پس از فرود اسکورزینی ژنرال ایتالیایی سولتی را جلو انداخت با فریاد های این ژنرال در پشت یکی از پنجره ها دید و فریاد زد که کنار برود تا مورد اصابت گلوله ها قرار نگیرد و سپس نزدیک ترین درب را یافت و منفجر کرد. در پایین نیز مردان مورس بسیار سریع بعد از یک زد و خورد کوتاه ایستگاه را به تصرف خود دراوردند . موسولینی در یک هواپیمای سبک دو نفره با هدایت خلبان مخصوص ژنرال اشتودنت یعنی سروان گرلاخ جای گرفت خود اسکورزینی خود را در اطاقک کوچکی در انتهای هواپیما جای داد بعدها او در ارتباط با این مسئله گفت نمی خواستم اگر اتفاقی برای موسولینی افتاد خود شخصا به هیتلر گزارش بدهم . زیرا ترجیح می دادم تا بمیرم ولی در چشمان هیتلر نگاه کنم و بگویم که بعد از نجات رفیقش در برخورد هواپیما با صخره ها کشته شد.بلند شدن هواپیما دچار مشکل شد . باند بسیار کوتاه بود و یک چاله نیز در میان باند وجود داشت . وزن هواپیما با وجود حضور اسکورزینی در اطاقک نیز زیاد شده بود . به این مشکلات اضاقه کنید کمبود هوای لازم در این ارتفاع برای بلند شدن هواپیما . با دستور خلبان کماندوها هواپیما را با دست نگه داشتند او گاز را تا انتها باز کرد سپس با علامت او هواپیما توسط کماندوها رها شد. بعد از عبور از گودال هواپیما به زمین خورد ولی گرلاخ خلبان ماهر المانی با اعصابی پولادین هواپیما را هدایت کرد تا پس رسیدن به پرتگاه هواپیما بطرف پایین شیرجه بزند سپس گرلاخ به اهستگی فرمان را به عقب کشید . هواپیما در ارتفاع درختان قرار گرفت برای اجتناب ازبرخورد با هواپیماهای متفقین در همین ارتقاع به پرواز ادامه داد ولی چیزی درمورد اسیب دیدن موتور به سرنشینان بسیار مهمش نگفت . فرود در پایگاهی المانی در نزدیکی رم که متعلق به نازی ها بود انجام پذیرفت . از این پایگاه اسکورزینی و موسولینی به وین پرواز کردند و سپس دوچه نیز به نزد پیشوا برده شده . این یک موفقیت بزرگ برای اسکورزینی بود و تمامی کسانی که در این عملیات درگیر بودند به ترتیب نشانهای صلیب را دریافت کردند و این افتخاری بزرگ در تاریخ حرفه ایی اتو بود . هرچند این نظر شخصی نگارنده است که یکی از مهمترین دلایل موفقیت عملیات جدا از خود اسکورزینی و شانس و بخت و اقبال مساعدش دشمن در این عملیات بود چرا که تاریخ نشان داده است که ایتالیایی ها  جنگجویان خوبی نیستند و بهتر است با همان سشوار و ادکلن و ژل به ارایش و خوش تیپ کردن خود بپردازند و جنگ را به بزرگان و مردان این کار بسپارند . مطمئنا در صورتی که دوچه در اختیار امریکایی ها  و روسها یا انگلیسی ها بود هم اکنون به جای داستان شجاعت اسکورزینی داستان چگونگی مرگش را می نوشتیم . پس از موفقیت در این عملیات حالا اسکورزینی مرد شماره یک نیروهای مخصوص المانی بود انها در پایگاههایشان تمرینات نظامی را ادامه می دادند . در سال 1944 او توانست تسلط خود را بر سایر نیروهای ویژه المانی دیکته نماید . در 20 جولای 1944 در جریان کودتای نافرجام فون اشتافنبرگ ( به تازگی فیلمی در هالییود با بازی تام کروز در این مورد ساخته شده است )) اسکورزینی نقشی مهم را ایفا کرد و در جای خود به شکست کودتا کمک شایانی نمود و اعتماد هیتلر به او بیشتر و بیشتر شد و در نهایت با عملیات مجارستان کارایی و وفاداری او به هیتلر اثبات شد . میکلوس هورتی که متحد هیتلر در مجارستان بود تصمیم گرفت تا با روسها مذاکره کند و به المان پشت نماید و در نتیجه این باعث ضریه پذیری هر چه بیشتر المانها می شد . برای مقابله با این تصمیم با فرمان شخص هیتلر در 1944 سرگرد اسکورزینی به مجارستان رفت و پسر رهبر مجارستان را به گروگان گرفت ولی این امر باعث توقف مذاکرات نگردید.سپس اسکورزینی در مرحله دوم عملیات به دژی که هورتی اقامت داشتند رفتند و اورا از قدرت خلع و یک نخست وزیر مزدور المانی را به کار گماشتند . شاهکار بعدی اسکورزینی عملیاتی بود که به نام عملیات گریفین در دنیا مشهور شد .در این عملیات به پیشنهاد شخص هیتلر سرهنگ دوم کنونی اسکورزینی با یک واحد از نیروهایش که به زبان انگلیسی مسلط بودند با یونیفرمهای امریکایی و متفقین با خودروها و ادوات جنگی امریکایی به پشت جبهه متفقین نفوذ می کردند و اقدام به انهدام نیروهای دشمن مین مودند و علاوه بر خسارات زیاد اشفتگی به وجود می اوردند . این طرح بشدت موفق شد تدارکات امریکایی ها دچار کندی حرکت کند چرا که امریکایی ها اقدام به ایجاد بازرسی های زیادی کردند . حالا همه به همدیگر مشکوک بودند در بازرسی ها سئوالات زیادی از سربازان در مورد امریکا پرسیده میشد تا اطمینان حاصل شود نیروی فوق امریکایی است سئوالاتی در مورد ایالات یا لیگ فوتبال. هنگامی که بعضی از ماموران اسکورزینی دستگیر شدند پرده از راز بزرگی برداشتند اسکورزینی و سربازانش دستور داشتند تا به پاریس بروند و ژنرال آیزنهاور را ترور کنند .در ان زمان ایزنهاور فرمانده نیروهای امریکایی در اروپا بود . وقتی سربازان المانی اعتراف کردند فرمانده شان اسکورزینی است متفقین دریافتند این موضوع جدی است چرا که همگان او را می شناختند. در دوران شکست المانها او فرماندهی یک موضع دفاعی در ساحل رودخانه ادر را در 50 مایلی برلین بر عهده داشت که به پاس هوشیاری و شجاعتش به برلین دعوت شد و ازدستان پیشوا یک صلیب مزین به برگ بلوط دریافت کرد. او سپس ماموریت یافت تا بعنوان بازرس مخصوص  به جبهه شرق برود او به وین رفت و دریافت زمان برای نجات زادگاهش بسیار دیر شده است . دو روز قبل از خودکشی هیتلر اسکورزینی از دستان هیتلر دستور دفاع از دژ الپی را گرفت. این دژ در باواریا قرار داشت 10 روز بعد جنگ به پایان رسید و اسکورزینی تسلیم شد . در دادگاه نورنبرگ قاضی سعی داشت تا او را به جنابت جنگی متهم نماید . دلیل این امر فقط عملیات گریفین بود و اسیبهای جدی که امریکایی ها از دستان او دیدند ولی شهادت یک کماندوی انگلیسی مبنی بر ایکه متفقین نیز با یونفرمهای المانی در پشت جبهه به المانها حمله می کردند باعث نجات این افسانه نیروهای مخصوص شد . بعد از جنگ با کمک وزیر سابق بازرگانی هیتلر او مدتی را مخفی بود و سپس با عکسی از او توسط خبرگزاری فرانسه منتشر شد و یا کمک یک پاسپورت اسپانیایی به مادرید رفت .با استفاده از نام اشتاینباخر اسکورزینی یک شرکت امنیتی نیز داشت که موجبات فرار بیش از 600 نفر از جنابت کاران جنگی نازی با امریکای لاتین را فراهم ساخت و سپس به ارژانتین رفت برای مدتی مسئول امنیتی اوا پرون همسر دیکتاتور این کشور بود و برای مدتی نیز محافظ و مسئول امنیتی ناصر رهبر مصر بود . سپس به اسپانیا بازگشت و یک شرکت مهندسی فنی تاسیس کرد و تاسالها در این کشور باقی ماند و تبدیل به یک میلیونر گردید سرانجام او که تا انتهای عمر یک نازی متعصب باقی ماند در سال 1970رقم خورد زمانی که پزشکان وجود تومورهایی را درستون فقرات بدن اسکورزینی تشخیص دادند و سپس در هامبورگ اقدام با خارج کردن دو تومور نمودند ولی این جراحی باعث شد تا او از کمر به پایین فلج شود.برای شش ماه او شروع به تمرین با یک پزشک مخصوص نمود و بعد از این مدت دوباره به روی پاها بازگشت . در جولای 1975 در سن 67 سالگی یکی از اسطوره های دنیای نیروهای مخصوص درگذشت . بسیاری تحت تاثیر تبلیغات خبرگزاری رسمی شوروی سابق اعتقاد داشتند اسکورزینی وظیفه اموزش نیروهای مخصوص امریکایی یا همان کلاه سبزها را در زمان جنگ ویتنام برعهده داشت 
منبع:انجمن هوافضا
نظرات 2 + ارسال نظر
بی نام پنج‌شنبه 10 بهمن 1387 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام علیکم
متن جالبی بود.شاید لقب خطرناک ترین واسش رد گم کنی باشه.واقعا دنیای امروز و حتی دیروز خطرناک تر از کماندوها به خودش ندیده و نمی بینه؟

متن جالبی بود ولی من یکی که حوصله ام نشد تا آخرشو بخونم.زیادی طولانیه شاید.متن وبلاگی،البته به نظر من،هرچی کوتاه تر بهتر وجالب تر و پر بیننده تر.البته شاید از نظر شما کیفیت مخاطب مهم تر باشه ولی..
ضمن اینکه غلط نگارشی و بعضا املایی هم به چشم می خوره.ایراد اکثر بچه های مهندسی و حتی مهندس

مقدم سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 03:00 ق.ظ

سلام
متن خیلی جالب و خوبی بود
واقعاحیف شد که هیتلر شکست خورد
اگه بازم از این مطلبها داری به ایمیلم بفرست.
مرسی.منتظرم
خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد