تهران امروز ـ آن روز صبح سرد زمستانی، در قلهک دانههای برف ریز میبارید. «فهیمه احمدی» 27 ساله لباس آبی رنگ پروازش را میپوشید. به یاد روزهای مدرسه که صبحها زودتر بیدار میشد و صبحانه آماده میکرد تا همراه دو خواهر و برادر کوچکترش قبل رفتن به مدرسه چیزی بخورد، با یک لیوان شیر داغ از پشت پنجره به کوچه سفیدپوش نگاه میکرد و منتظر سرویس فرودگاه بود. هر چند همیشه از برف خوشش میآمد اما میترسید نکند امروز به خاطر همین برف، پروازش و اولین روز کاریاش در کابین خلبان برود روی هوا.
در کابین توپولف، خلبانها از او استقبالی رسمی و روحیه بخش کردند. اولین دستور رسمی در «کاکپیت» (کابین خلبان) را اجرا کرد. کابین خلبان و سیستم توپولف به استانداردی و راحتی ایرباس و بوئینگ نیست و مهندس پرواز باید حواسش جمع دهها کلید سوئیچ، چراغ و آمپر باشد. هواپیما از باند با حاشیه سفید برفی به آسمان برخواست. روز اول پرواز، فهیمه احمدی سعی میکرد هر چه طی سالهای آموزش آموخته را با خونسردی ذاتیاش ادغام کند و از پس پرواز اول برآید. مسیر، مسیری دوستداشتنی بود. مشهد، شهری که مقصد خیلی از زوجهای جوان، خانوادههایی که برای زیارت به آستانه امام هشتم میروند و کسانی که به خاطر کارشان بین شهر اول و دوم کشور در رفت و آمدند. حالا فهیمهای که به عنوان اولین زن مهندس پرواز، در کاک توپولف نشسته بود میدانست نسبت به تکتک این مسافران مسئولیت دارد. شاید آنهایی که روی صندلیهای جادار توپولف نشسته بودند، نمیدانستند که یک زن در کابین خلبان، ناوبری هواپیما را بر عهده دارد.
از قدیم خلبانی شغلی مردانه محسوب میشده است، نه فقط در ایران و خاورمیانه بلکه در همه جای دنیا کابین خلبان در تسخیر مردان است.
کاپیتان به مسافران اعلام کرد تا چند دقیقه دیگر در فرودگاه هاشمینژاد مشهد فرود میآیند. اما فهیمه احمدی این بار حرم امام رضا را از منظر دیگری میدید. دلش قرص شده بود، نسبت به صبح آن روز که با استرس منتظر ماشین شاسیبلند سرویس هواپیمایی بود. خودش احساسش را چنین شرح میدهد: «در آسمان مشهد هم برف میبارید. هنگام فرود، مهندس پرواز مسئولیت زیادی برعهده دارد. وقتی هواپیما دور شهر و حرم میچرخید، من یک لحظه چشمم به گنبد و بارگاه امام رضا افتاد و همانجا به خاطر رسیدن به آرزویم خدا را شکر کردم. شکرانهای که به خاطر دعاهای پدر و مادر و لطف خدا، از ته دل کردم مرا به موفقیت در کارم دلگرم کرد.» اما حالا یک سال از آن روزها گذشته و مدتهاست که کوچههای تهران به رنگ سفید درنیامده است. اما برای فهیمه که اولین مهندس پرواز زن ایرانی محسوب میشود، برف که جای خود دارد، کمتر چیزی میتواند او را نگران کند. هر چه باشد یک سال کار در «کاک پیت»توپولف و پرواز با آن به همه جای ایران از او مهندس پروازی قابل، ساخته است.
روزی که در سال دوم راهنمایی در زنگ انشا، فهیمه احمدی نوجوان در مدرسهای واقع در محله پیروزی تهران جلوی تخته ایستاد و خواند که میخواهد فضانورد شود، همشاگردیهایش ابرو بالا انداختند و آنهایی که ته کلاس مینشستند، از این حرف خندیدند. شاگرد اول کلاس برخلاف همه نمیخواست دکتر یا پرستار و مهندس کامپیوتر شود. آرزوهای بزرگ چیزی نیست که در میان نوجوانان کمیاب باشد، اما اینکه فهیمه جوان به دنبال آرزوهایش رفت و با پشتکار به آن چیزی که فکر میکرد رسید، او را با دیگر دختران همسن و سالش تفاوت میبخشید. «فهیمه احمدی» اولین زن مهندس پرواز ایرانی، در هفتهای که گذشت اولین سالگرد به پرواز درآمدنش را در دلش جشن گرفت.
خودش از راهی که گذرانده میگوید: «من قبل از اینکه وارد دانشگاه بشوم و در این رشته تحصیل کنم، در خارج از کشور آموزش سقوط آزاد از ارتفاع بالا را دیدم و تجربه پرواز با چتر (پاراگلایدر) و گلایدر را هم داشتم. در دانشگاه هم با اینکه هزینهها زیاد بود اما به عشق پرواز همه مشکلات را پشت سر گذاشتم.»
البته برای خلبان شدن، نسبت به چند سال پیش آموزشگاههای بیشتری برای خلبانی وجود دارد. اما هنوز هم هزینه آنها با ساعتی120هزار تومان بالاست. هرچند درآمد خانواده فهیمه، بسیار معمولی است. پدری با شغل آزاد و مادری خانهدار، شاید نمیتوانستند هزینه آموزش آزاد خلبانی را بپردازند، اما دخترشان با پشتکار و تلاش و موفقیت در آزمون دشوار دانشگاه و پشتسر گذاشتن مانعی بهنام «مشکل مالی» راه بر چنین گزینهای بست. البته وقتی فرزند بزرگ خانواده مثل فهیمه احمدی باشد، بچههای کوچکتر الگو میپذیرند. همین است که خواهر کوچکترش هواپیمای بسیار سبکی را اختراع کرده که با انرژی خورشیدی کار میکند و برادر هم تاکنون چهار اختراع بهثبت رسانده است.
این مهندس پرواز زن میگوید: «من هر چه دارم از پدر و مادرم است. من بر خلاف خیلیهای دیگر که پدرشان خلبان بوده یا مادرشان مهمانداری کرده، هیچ رابطه فامیلی در سازمان هواپیمایی نداشتم. اما توانستم تا کابین خلبانی بالا بروم.»
البته این کار سختیهایی هم برای او داشته است برای او: «خیلیها بودند که میگفتند تو نمیتوانی موفق شوی. هر چه باشد زن هستی و اینجا هم ایران است. مشکل دیگرم هم بعد از شروع کار بود، فکر میکنم با خانمهایی که مهماندار هستند رابطهای که باید برقرار نکردم.» بچه که بودم آرزوی پرواز داشتم، شاید هم یک جورایی عاشقش بودم. بادبادکهای رنگی درست میکردم و به هوا میفرستادم. انگار درست کردن بادبادک، بهانهای بود تا لذت پرواز را از نزدیک لمس کنم...» اما حالا او تا اوج بالا میرود و زمین را از آسمان میبیند. |