مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

این خلبان شکاری هنوز به خانه بر نگشته است !

مکان : پایگاه چهارم هوایی

زمان : یک هفته قبل از جنگ

زندگی در پایگاه زیبا و گسترده " وحدتی " همچون گذشته  ادامه دارد .  پرسنل پایگاه از گرمای سوزان آخر تابستان کلافه اند . همه سعی می کنند هر چه زود تر خود رو به دفتر یا منزل رسانده تا با سرمای دلنشین کولر  گازی خستگی و حرارت ناشی از تابش آفتاب را کاهش دهند . برای همین    روز ها کمتر کسی را می شود در خیابان های قشنگ پایگاه  دید .  صدای غرش جت های جنگنده برای ساکنین خانه های سازمانی امری عادی است . درختان سرسبز و سر به فلک کشده جلوه ای خاص به این محیط نظامی بخشیده است . در مدخل ورودی پایگاه ، تابلویی سفیدرنگی که روی آن تعداد روز های سپری شده از آخرین سانحه هوایی پایگاه درج شده  نظر هر بیننده را به خود جلب می نماید . سروان خلبان " زارع نعمتی " همانند سایر عقابان تیز پرواز اغلب روزها در کابین دونفره هواپیمای شکاری اف - ۵ به شاگردان خود مشق پرواز می دهد .

سروان نعمتی جز افسران خلبانی است که  پیش از انقلاب  اسلامی برای طی دوره آموزش خلبانی به ایالت متحده آمریکا اعزام شده بود . او همانند سایر همکاران اش ابتدا آموزش پیشرفته  زبان انگلیسی را در پایگاه هوایی " لک لند " واقع در شهر " سان آن تینیو " ایالت " تگزاس " گذارنده و پس از فارغ التحصیل شدن برای فراگیری علوم هوانوردی به دانشگاه پرواز " کلمبوس " واقع در ایالت " آریزونا " می رود . وی به خوبی تمام مراحل اموزشی اش را پشت سر گذاشته و زمانی که به تنهایی بدون استاد خلبان اولین پرواز مستقل ( سلو ) را با هواپیمای جت آموزشی " تی - ۳۸ " انجام داده و با مهارت در فرودگاه نظامی  فرود می آید ، با استقبال همکلاسی ها و استاتید خلبان مواجه شده که ره آورد آن پاشیدن سطلی آّب بر روی او بود . اینجا بود که افسر خلبان شجاع ایرانی با خودش عهد می بندد این هنر و مهارت اش را برای دفاع از کشور عزیز ایران به کار ببرد .

منازل سازمانی پایگاه .... قبل از جنگ  :

صبح زود اتوموبیل پاترول آبی رنگ نیروی هوایی از ساختمان دیسپچ عملیات به سوی منازل سازمانی حرکت کرده و در مقابل منزل سروان زارع نعمتی متوقف می شود . افسر خلبان با لباس پرواز مرتب سر ساعت مقرر از منزل خارج گشته و به آرامی سعی می کند در منزل را طوری ببندد که خانواده بیدار نشوند . وی  روز قبل از طریق فرمانده گردان پروازی  مطلع شده بود که پرواز امروز ، آموزشی نیست . بلکه به همراه تیمی دیگر با هواپیمای مسلح به سوی مرز های غربی کشور پرواز داشته و احتمال درگیری با دشمنان بعثی عراق محتمل است . سایر خلبانان به همراه نفرات کابین عقب یکایک وارد ساختمان بریفینگ می شوند . خلبان جوان با مشاهده فرمانده پایگاه که خود از افسران خلبان قدیمی است ، پی به اهمیت ماموریت خود می برد .

سالن کنفرانس عملیات .. صبح زود

تمام خلبانان با وقار خاصی وارد سالن شده و بر روی صندلی ها می نشینند . ابتدا فرمانده پایگاه پشت تریبون قرار گرفته و ضمن تشکر از نظم و انضباط پرسنل در باره وضعیت استراتژیک کشور سخنرانی می نماید . او در این نشست به خلبانان حاضر  متذکر می شود که اخیرآ تحرکاتی از سوی همسایه غربی ما " عراق " مشاهده شده است . طبق اعلام ستاد فرماندهی و گزارش خلبانان جنگنده ای که در گشت های هوایی  مشاهده نموده اند ، لشگر مکانیزه بعثیون متشکل از تانک های پیشرفته و نیروهای پیاده نظام که با حمایت جنگنده های خود پشتیبانی می شوند  به سوی مرزهای مقدس ایران در حرکت اند . احتمال عبور از مرز ها پیش بینی می شود . و همچنان که شکاری های آن ها در این روز ها به خاک ما تجاوز کرده است ، عبور لشگر دور از انتظار نیست . البته خوب  می دانم که شما دلاور مردان به همراه سایر تیزپروازان پایگاه های دیگر جواب دندان شکنی به متجاوزان داده اید . حال در این ماموریت شما موظف هستید در صورت مشاهده عبور تانک ها به خاک ایران ، به عمق عراق وارد شده و از پشت خط مواسلاتی آن ها را در هم کوبید .

بعد از سخنرانی فرمانده پایگاه و اشاره به وضعیت خاص  مرزها ،  فرمانده گردان به اتفاق لیدر تیم ،  آخرین  نکات علمی  و پروازی و نقشه مسیر بازنگری می شود . در ادامه لیدر تیم پروازی بر روی وایت برد موقعیت ها را ترسیم نموده و بعد از آرزوی موفقیت از تمام خلبانان می خواهد تا ثانیه شمار های ساعت های  خود را با همدیگر میزان نمایند . از سوی دیگر در رمپ پرواز هواپیما ها با دقت بازرسی شده و مهمات مربوطه بارگیری ( لانچ ) شده اند . متخصصین سر ساعت مقرر ، قفل های مهمات  ( پین ها ) را که به وسیله نوار قرمز رنگی مشخص شده اند از هواپیما جدا می نمایند . خلبانان بعد از پایان کنفرانس  تجهیزات مربوط به لباس پرواز را ( جی سوت ، ماسک ، چتر نجات و ... ) را به کمک درجه دار متخصص به تن می کنند . و دقایقی بعد هریک به سوی هواپیماهای خود می روند . تمام شکاری ها سر ساعت تعین شده با هماهنگی برج مراقبت موتور ها رو روشن می نمایند .

پرواز به سوی مرزها ...

گروه هواپیماهای شکاری با آرایش خاص  به ترتیب پشت سر هم در رمپ پرواز به حرکت در می آیند . تابش طلوع آفتاب بر سکان هواپیما های اف - ۵ جلوه ای خاص به باند پرواز بخشیده است . متخصصان با غرور هر کدام هواپیمای خود را با چشم تعقیب می نمایند . ابتدا لیدر گروه به پرواز در می آید .. پشت سر او هواپیمای شماره دو ... شماره سه ... الی آخر  به آسمان پر می گشایند . مسیر زیاد طولانی نیست . آن ها با مشاهده قوای دشمن در لب مرز کشور که در حال وارد شدن به خاک ایران بودند ، خیلی راحت  از مرز گذشته و در خاک عراق اقدام به بمباران عقبه دشمن می نمایند . بعد از انجام ماموریت که خیلی سریع و کوبنده انجام گرفته بود با هماهنگی با لیدر به خاک کشور بر می گردند . در مراجعت سروان نعمتی با تعجب می بیند آتش فراوانی از درون خاک ایران به سوی مرکب او شلیک می شوند ! از طریق بی سیم موقعیت رو به لیدر اطلاع می دهد . فرمانده گروه اعلام می نماید این ها تانک های متجاوز عراقی هستند که آتش گشوده اند !!

سروان نعمتی با خونسردی ضمن مانور های چرخشی ( لوپ زدن ) خود را از تیر رس آتش دشمن بعثی نجات می دهد . بعد از دقایقی پرندگان تیز پرواز نیروی هوایی یکایک بر باند فرودگاه پایگاه وحدتی فرود می آیند . هواپیماها داخل آشیانه های مخصوص ( شیلتر ) پارک می شوند . خلبانان شجاع با همون نظمی که سوار شده بودند ، از مرکب خویش پیاده شده و با خودرو به ساختمان عملیات برگشتند . آن ها مجددآ  وارد سالن کنفرانس شده تا  نقاط قوت و ضعف ماموریت  را بررسی نمایند . اما این بار  در جمع مدعوین سالن چهره روحانی پایگاه به چشم می خورد . حاج آقا که از طریق بی سیم در جریان شلیک به یک فروند هواپیما شده بود ، می پرسد آیا خلبان مربوطه سالم برگشته است یا خیر ؟ وقتی به او سروان نعمتی رو نشان می دهند ... به سوی وی رفته و با زدن دست به پشت این افسر شجاع مهارت او را تحسین می نماید .

 ماموریت برون مرزی ....بیست و هفتم شهریور ۱۳۵۹

در پی دست درازی های پراکنده جنگنده بمب افکن های شکاری عراقی ها در داخل خاک ایران ، به خلبانان پایگاه وحدتی ماموریت داده می شود برای پاسخ به متجاوزان عمل متقابل صورت پذیرد . دیگر برای همه عقابان تیز پرواز نیروی هوایی مسلم شده بود که جنگی سخت در پیش رو خواهند داشت . در همین تاریخ صبح یک فروند شکاری اف - ۵ در خاک عراق مورد اصابت موشک های پیشرفته قرار گرفته و خلبان آن بعد از پرش از هواپیما در حالی که زخمی بود در اسارت دشمن در می آید . سروان نعمتی خیلی از این موضوع ناراحت بود . او تصمیم گرفته بود در پرواز بعد از ظهر خود به خاک دشمن ، تلافی این ضربه را در اورد . حس عجیبی داشت . آتش انتقام بد جوری وی را آزار می داد . نعمتی که به دلیل مشکلات خانوادگی قبل از متشنج شدن اوضاع مرزهای کشور تقاضای بازنشستگی داده بود ، بعد از مشاهده لشکر مکانیزه دشمن که قدم به خاک وطن گذاشته اند ، به ستاد مراجعه نموده و استعفای خویش  را پس می گیرد.

پرواز بی بازگشت ....

همان روز بعد از ظهر سروان نعمتی پرواز برون مرزی دارد . او هرگز فکرش را نمی کند که کشورش چهار روز دیگر درگیر جنگ تحمیلی خواهد شد . وی یک ساعت قبل از ساعت پرواز در عملیات حضور می یابد . احساس عجیبی نسبت به این پرواز دارد . مخصوصآ که یکی از دوستان صمیمی او امروز به اسارت در آمده است . بعد از شرکت در سالن کنفرانس و آشنایی دقیق نسبت به ماموریت خود ، به کمک بچه ها تجهیزات پروازی اش را به تن نموده و با ماشین دیسپچ عملیات به رمپ پرواز می رود . هوا خیلی گرم است . بچه های خدمات زمینی هواپیمای اف - ۵ لانچ شده را آماده کرده اند . هواپیمای شکاری به دلیل پارک بودن در آشیانه های مخصوص ( شیلتر ) از تابش سوزناک آفتاب در امان ماده است . خلبان ابتدا گشتی به دور هواپیمای خود می زند . و سپس از پله های سفید رنگ فلزی وارد کابین می شود . هواپیما همچون رخش آماده به نظر می رسد. زارع نعمتی که به عنوان معلم خلبان سال ها شاگردان زیادی را تربیت نموده است .. به تمام جزئیات مرکب آهنین خود آگاه است . وی بعد از تماس با برج پایگاه وحدتی اجازه روشن کردن موتور هواپیما رو می گیرد . 

بعد از گذشت از روی خاک پرافتخار وطن ، طبق دستوز پروازی برای ممانعت از حمله دشمن تا دندان مسلح که به سوی ایران راهی شده بودند و برخی از ادوات نظامی آن ها مرز های بین المللی را نادیده گرفته و تجاوز آشکار خود را آغاز نموده بودند وارد عراق شده و با شدت تمام مواضع دشمن بعثی رو در هم می شکند . در مراجعت با آتش سنگین موشک های پدافند عراق مواجه می شود . سروان نعمتی سعی می کند تمام مهارت خویش را با مانور دادن های پی در پی به کار برده تا از برخورد آتش آن ها در امان باشد . هواپیمای اف - ۵ همچون مومی در دست معلم خلبان ایرانی در فضای عراق در حال انجام انواع مانور هاست . سروان جوان یک چشم اش به صفحه آلات دقیق کابین است و چشم دیگرش به آتش شدید پدافند زمینی است . در حالی که فاصله چندانی با مرز ایران نداشت ، در یک لحظه هواپیمای او آماج گلوله آتشین می شود .

سروان زارع نعمتی که کنترل هواپیما رو از دست داده است . تمام تلاش خود رو برای در اختیار گرفتن فرامین به کار می برد . اما وقتی متوجه می شود که دیگه هیچ گونه کنترلی بر مرکب آهنین اش ندارد .و آتش هر لحظه بیشتر می شود. با زدن دگمه چتر نجات از هواپیما به بیرون می پرد . وقتی چشم می گشاید خود را بر روی تخت بیمارستانی در عراق می بیند . اون خلبانی که صبح به اسارت در آمده بود ، برای لحظاتی چهره دوست و همکار خودش رو در بیمارستان می بیند . و دیگر تا پایان دوران جنگ هشت ساله هیچ نشانی از سروان زارع نعمتی نمی یابد . این خلبان آخرین مشاهدات خود را بعد از آزادی در اختیار خانواده چشم به راه همکارش می گذارد .

FiledonyFiledonyFiledony

 خاطرات همسر خلبان نعمتی  

از فرزند دوستم " پیمان فولادوند " خواهش کرده بودم در صورت امکان  یکی دو تا خاطره از همسر این خلبان قهرمان  برای خوانندگان سایت دریافت نماید .  وی این محبت رو فرموده و برایم تهیه نمود . آن چه در ذیل می خوانید خاطرات همسر سروان نعمتی است :

گم شدن با شاگرد ...

سروان زارع نعمتی برای همسرش تعریف می کنه ... در یکی از پرواز های آموزشی که داشتم قرار بود شاگرد جوانم برای آخرین پروازش چک بشه . به عبارتی برای پرواز مستقل ( سولو ) آخرین آزمایش انجام گیرد . ما با یک فروند هواپیمای اف - ۵ بی راهی مناطق جنوب کشور شدیم . همون طور که می دونی در جنوب درختان نخل و باتلاق های عمیق فراوان است . بعد از مدتی پرواز به دلیل خرابی سیستم های ناوبری و خرابی هوا ، گم می شویم . شاگرد جوان به دلیل بی تجربگی مضطرب شده و می پرسد ما الان کجاییم ؟ چه کار باید بکنیم ؟

در همین اثنا متوجه می شویم چند فروند هواپیمای میگ عراقی ما رو شناسایی نموده و دنبال ما راهی هستند . با حفظ خونسردی سریع به سمت زمین شیرجه رفته و تقریبآ هم سطح زمین ارتفاع رو نگه داشته و به پرواز ادامه دادیم . به دلیل این که زیر پامون باتلاق و درخت نخل وجود داشت ، بلند ترین درخت رو ملاک قرار داده و در همون وضعیت ارتفاع پائین پرواز می نمودیم . پرنده ها از این که می دیدند پرنده ای اهنین و بزرگ آرامش آن ها رو به هم زده است وحشت زده فرار می کردند . در همین شرایط شاگرد گفت استاد بنزین تمام کردیم !!

من برای این که خلبان جدید روحیه خود رو از دست ندهد به وی گفتم نه عزیزم ..بنزین به اندازه کافی داریم !! شاگرد که نمی توانست اضطراب خود رو پنهان نماید پرسید پس چرا عقربه های جلوی من باک ها رو خالی نشان می دهند ؟ به دروغ پاسخ دادم عقربه های جلوی تو مشکل دارند . ولی خودم تعجب می کردم چگونه هواپیما بدون بنزین در حال پرواز است !! هر لحظه انتظار استال هواپیما رو داشتم . به هر حال با تمام مشکلات و سختی ها هواپیما رو در همون ارتفاع پائین به پایگاه برگرداندیم ! وقتی شاگرد جوان متوجه شد بنزین نداشتیم و من به دروغ به او گفته ام اشکال از نشانه گر های توست  پای هواپیما  روی اسفالت داغ  غش کرد !!

خاطره ای دیگر ...

در همون اوایلی که هنوز رسمآ جنگ آغاز نشده بود . در پایگاه وحدتی که بودیم صبح ها صدای غرش هواپیماهای شکاری بیشتر از گذشته شده بود . یه روز از همسرم دلیل این سرو صداهای غیر طبیعی رو پرسیدم . گفت نگران نباش دارند موتور هواپیما ها رو چک می کنند . پرسیدم مگر خبری است ؟ گفت نه هیچ خبر خاص نیست ... بر فرض هم خبری باشد پس ما چه کاره ایم ؟ حتی با وجودی که تقاضای بازنشستگی داده بود ، اما با دیدن شرایط مرزها آن را پس گرفته بود . و من خوشحالم و همیشه خدا رو شکر می کنم که همسرم این طوری رفت ... آبروی همه ما رو خرید و رفت .. یادمه در همون روزها یک روز ازش پرسیدم ما به لطف خدا دوتا بچه داریم . اگه یه روز بر نگردی چی به این بچه ها بگم ؟ در پاسخ به من گفت : اگر روزی برنگشتم یا من رو اعدام کردند .. تو سرت رو بالا بگیر و افتخار کن ... هم تو و هم بچه ها .. و یادت باشه من هیچوقت مردم بی گناه دشمن رو نمی کشم . و فقط اهداف نظامی دشمن رو بمبارون می نمایم ....

منبع:http://oldpilot.blogfa.com

نکته:دوستان گرامی مقاله ای که در بالا ملاحظه فرمودید گزیده ای بود از زندگی یکی از جان بر کفان نیروی هوایی که سالیان زیادی است که خانواده خود را چشم انتظار نگاه داشته است.به امید روزی که این خلبان در آغوش خانواده خود جای گیرد و ملت ایران به داشتن چنین شیرمردانی افتخار کند.

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدرضا سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 03:49 ب.ظ

از خواندن مطالب بی نهایت ناراحت شدم . امیدوارم هر چه زودتر خبر خوشی برای خانواده اش بیاورند . یاد تمامی خلبانان قهرمان ایران گرامی باد .

مهدی جمعه 15 آذر 1387 ساعت 05:03 ب.ظ

سلام
امید که حضرت حق دیدار مجدد چهره این مرد غیور را نصیب خانواده اش نماید . کاش کتاب خاطرات خلبانان نیروی هوایی به همراه تصاویر شهدای خلبان این نیروی جان بر کف اما مظلوم برای بهروری بیشتر ما جوانان چاپ و منتشر می شد

نعمتی پنج‌شنبه 3 بهمن 1387 ساعت 09:24 ق.ظ

پسر عموی این خلبان غیور به نام ناخدایکم شهید علی زارع نعمتی ناخدای ناوچه همیشه پیروز جوشن بود که در مصاف با ناوگان آمریکای جنایتکار به شهادت رسید ای کاش لحظه ای بیندیشیم و ببینیم چه خونهای پاکی ریخته شده تا این مملکت پا برجا بماند محمد را هم به احتمال قوی در اسارت شهید کرده اند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد