مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

مجله هوایی

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتراوج بگیری کوچکتر دیده می شوید

ناگفته های محسن رفیق دوست از وزارت سپاه

محسن رفیقدوست به بیان ناگفته های خود از حضورش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی پرداخت.

به گزارش «فردا» وی که با هفته نامه شهروند امروز گفتگو می کرد با بیان اینکه در زمان تصدی اش بر وزارت سپاه مسئول تامین تجهیزات نظامی بوده است گفت: در آن زمان هیچ ‌چیز نداشتیم. ما در سپاه، جدا از ارتش بودیم. اگر تسلیحاتی بود متعلق به ارتش بود. ما در سپاه خودمان نیاز به جنگ‌افزارهای جداگانه داشتیم. در عین حال در اول انقلاب خیلی از سلاح‌ها در دست مردم بود. ما در سپاه تیربار می‌خواستیم. آرپی‌جی هفت می‌‌خواستیم. تهیه آنها از ارتش مشکل بود. خیلی از صنایع نظامی از کار افتاده و برخی کارخانه‌ها تعطیل بودند. ما نمی‌خواستیم ارتش را خالی کنیم که سپاه تجهیز شود.

وی در ادامه ماجرای اولین پارتی خریداری شده مهمات را اینگونه عنوان نمود: آن زمان که کسی ما را نمی‌شناخت و جنس به ما نمی‌فروختند. من رفتم پیش مرحوم یاسرعرفات. گفتم تفنگ می‌‌خواهم. حدود پنج هزار قبضه تفنگ کلاشینکف و 500 قبضه آرپی‌جی هفت خریدم.

رفیقدوست افزود: مرحله دوم را از بلغارستان خریدم و یواش‌یواش اواخر در حجم‌های بزرگ سلاح‌ می‌خریدیم. این وظیفه ما بود و می‌بایست سلاح تهیه می‌کردیم.

وی درباره نوع اسلحه های خریداری شده گفت: همه چیز می‌خریدیم. فکر می‌کنم الان گفتن این موضوع منعی ندارد که ما موشک اسکات B خریدیم و آن را به ایران وارد کردیم. 350 کیلومتر برد داشت.

محسن رفیقدوست قبل از اینکه در سال 62 وزیر سپاه بشوم، به سه تا کشور زیاد سفر می‌کردم. سوریه، لیبی و کره‌شمالی. آنها با ما همکاری می‌کردند و سوریه و لیبی بیشتر از کره با ما همکاری می‌کرد. تا آن زمان مقادیر زیادی اسلحه معمولی از لیبی گرفته بودیم. به گونه‌ای که نیروی دریایی ما شبیه نیروی دریایی لیبی بود. آنها را آمریکایی‌ها درست کرده بودند. ناوها، توپ‌ها و همه ادوات مثل هم بود. لیبی آنها را از رده خارج کرده بود. من رفتم لیبی هر چه که داشتند گرفتم. حدود دو تا کشتی شد. بار کردم و به ایران آمدم.

محسن رفیقدوست در ادامه به شرح سفر خود به لیبی می پردازد و می گوید: جلسه اول را با نخست‌وزیر لیبی داشتیم. ایشان گفت که ما از ایران حمایت کرده‌ایم. من گفتم که نخیر این حرف‌‌ها به درد ما نمی‌‌خورد. اگر شما انقلاب و ایران را دوست دارید، تهران را که زیر موشک صدام است نجات بدهید. گفت چی می‌خواهید؟ گفتم باید به ما موشک بدهید.

وی درباره دیدارش با قذافی گفت: به او گفتم موشک می‌خواهیم. گفت بیا بردار ببر. همانجا به رئیس دفترش گفت 10 تا موشک اسکات B آماده کنند. بعد از سرهنگی پرسید که کدامیک از نیروها می‌توانند به ایران بروند و با بچه‌‌های سپاه کار کنند. او گفت که سرگرد سلیمان خوب است. قذاقی گفت به سرگرد سلیمان ماموریت بدهید تا با تیم خودش به ایران برود. بعد اضافه کرد از امروز فرمانده آنها حاج محسن رفیقدوست است. هر چی حاج‌ محسن گفت باید اطاعت کنند. ما برگشتیم به ایران.

رفیقدوست با بیان اینکه برد موشک ها 650 کیلومتر بود افزود: بلافاصله که موشک‌ها رسید آن را شلیک کردیم. اولین آن را به «بانک رافدین» زدیم. اینها با اختلاف کم به هدف می‌خوردند. نهایتا 500 متر اینطرف و آنطرف ممکن است اصابت کند که در این برد اصلا مهم نیست و جایز است. با این حال بسیاری از موشک‌هایی که ما زدیم، به لطف خدا به هدف اصابت کرد.

وی ادامه داد: قبل از آن دعای توسل خواندیم. بعد باشگاه افسران عراق را هدف گرفتیم. شلیک که کردیم بلافاصله رادیو بغداد و چند تا رادیو عربی را گرفتیم. چون چند دقیقه بعد معلوم می‌شد که سرنوشت شلیک چه بوده. به لطف خدا رادیوهای آنها اعلام کردند که موشکی به باشگاه افسران اصابت کرده است.

رفیقدوست افزود: یکی از آن 10 تا موشکی که از کره آوردم، به باغ شیان بردم. آنجا به دوستان گفتم که این را اوراق کنید و از روی آن موشک بسازید. بعد عکسی از همان موشک گرفتند. بالای آن نوشتند تقدیم به پدر موشکی ایران.

وی در پایان به خبرنگار این نشریه گفت: من پدر موشکی ایران هستم. اصلا من پدر اکثر صنایع نو نظامی ایران هستم. هر چیز که نو باشد.


لینک مطلب : http://fardanews.com/show/?id=44999
نظرات 1 + ارسال نظر
احمد پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 07:37 ق.ظ

بسیار زحمت کشیده مولا علی ع نگهدارش باد و درود بر تمام آنهایی که پرواز را می فهمند و به امید ایران ۱۴۰۴ صمیمانه تلاش می کنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد